رئال مادرید برای حضور در یک تورنمنت به این شهر سفر کرده بود. این مسابقات تحت عنوان جام جهانی کوچک برگزار می شد که باشگاه های بزرگ آمریکای جنوبی و اروپا در آن حضور داشتند. در آن دوره رئال ، پورتو ، سائوپائولو حضور داشتند و بازیها به صورت رفت و برگشت برگزار می شد.
برگزاری بازیها خیلی مشکل بود . به شکلی که در بازی مقابل سائوپائولو بین دو نیمه هواداران به درون زمین پریدند و شرایط مشکلی بود. بدین ترتیب نیمه دوم با تاخیر برگزار شد.
بازیکنان به حدی شاکی بودند که می خواستند هر چه زودتر به مادرید برگردند. ساعت شش و نیم صبح ، دی استفانو در هتل خود خوابیده بود که ناگهان چند نفر که خود را پلیس جا زده بودند، خواستار پائین آمدن او به لابی هتل شدند. دی استفانو فکر کرده بود که داستان شوخی است و گفت :” اگر می خواهید با من صحبت کنید ، خودتان بالا بیایید.”
ناگهان صدای در به صدا در آمد، در را باز کرد . افرادی که لباس پلیس پوشیده بودند به او گفتند که سریع به سمت پاسگاه پلیس راه بیافتد تا به چند سوال پساخ دهد . دی استفانو گفت که باید از مسئولان رئال در این باره سوال بپرسد اما پلیس ها اشاره کردند که ماجرا سریع و اورژانسی است.
وقتی دی استفانو سوار بر خودرو شد به او گفتند که ربوده شده است. چشمان و دهانش را بستند و به او گفتند که اگر ساکت باشد، اتفاقی رخ نمی دهد. او نمی توانست مسیر را شناسایی کند. ارتش ونزوئلا به سران رئال گفت که نگران نباشند چرا که سارقان فقط به دنبال جلب توجه هستند و کاری به دی استفانو نخواهند داشت.
کریستیانو در اتاقی زندانی شده بود که فقط یک مبل داشت . البته سردسته سارقان به او آرامش می داد و می گفت با او کاری ندارند و فقط می خواهند جلب توجه کنند .دزدان به او بهترین غذا را می دادند و با او ورق بازی می کردند و حتی به او اجازه دادند تا از طریق رادیو بازی رئال و پورتو را دنبال کند.
پس از دو روز سارقان تصمیگ رفتند که او را آزاد کنند . در ابتدا می خواستند که موهایش را کچل کنند تا شناخته نشود اما منصرف شدند و کلاه سرش گذاشتند .دی استفانو سوار بر ماشین شد. خیلی نگران بود ، به سارقان گفت :” اگر می خواهید مرا بکشید با یک تیر خلاصم کنید.” در نهایت پلیس این خودرو را محاصره کرد، دی استفانو بیرون پرید و دقایقی پشت درخت قایم شد. پس از آن در خیابان تاکسی گرفت . او رها شد و خیال کل خانواده اش راحت شد.
پس از آن دو افسر ارشد او را کاملا اسکورت می کردند تا مشکلی پدید نیاید. او می خواست که هر چه زودتر برگردد. با اصرار برنابئو، دی استفانو در بازی فردای آن روز مقابل سائوپائولو حضور پیدا کرد که خوب کار نکرد چرا که از نظر روحی به هم ریخته بود.
بالاخره پس از سه روز رئال مدرید به فرودگاه باراخاس برگشت که با دون آلفردو مثل یک قهرمان برخورد شد. .
سال ها بعد و در سال ۲۰۰۵ سردسته سارقان سعی کرد که با دی استفانو آشتی کند اما مدیر افتخاری رئال دست رد به سینه او زد و گفت که هرگز به خاطر کاری که با او و خانواده اش کرده است ، این سارق را نخواهد بخشید.
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !